کد مطلب:154025 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

شهادت قاسم
قاسم وقتی قدم به میدان كارزار نهاد این رجز می خواند:



ان تنكرونی فانابن الحسن

سبط النبی المصطفی المؤتمن



هذا حسین كالأسیر المرتهن

بین اناس لا سقوا صوب المزن



«اگر مرا نمی شناسید من فرزند حسن سبط پیامبر برگزیده و امینم در حمایت از حسین می جنگم كه مانند اسیر در میان مردمی است كه خدا آن ها را از باران رحمتش سیراب نگرداند».

حمید بن مسلم گوید: نوجوانی بسوی لشكر آمد كه چهره اش مانند ماه می درخشید و پیراهن و شلوار پوشیده بود با شمشیر به دشمن حمله كرد، گردن می زد و سرها را درو می كرد گویا مرگ در اختیار او است جان هر كه را بخواهد می گیرد، در این میان بند كفش قاسم برید كه فراموش نمی كنم پای چپش بود، ایستاد بند كفش را محكم كند تا دشمن نگوید: كه قاسم پا برهنه بود، عمرو بن سعد بن نفیل ازدی فرصت یافت و بر او حمله كرد و شمشیری بر فرق مباركش زد قاسم به زمین افتاد و صدا زد: یا عماه.

حسین (ع) با عجله خود را به میدان رسانید و چون شیر خشمناك بر عمرو بن سعد حمله كرد، نانجیب دست خود را جلو آورد تا شمشیر را دفع كند دستش از مرفق قطع شد و لشكر عمرسعد او را نجات دادند.

وقتی گرد و غبار میدان فرونشست دیدند حسین در كنار قاسم نشسته و قاسم در حال جان دادن پاها را بزمین می ساید.


حسین فرمود: بعدا لقوم قتلوك. «مرگ بر آن مردمی كه ترا كشتند». رسول خدا در قیامت دشمنشان باد. عز علی عمك ان تدعوه فلا یحیبك او یجیبك فلا تنفعك اجابته.

«سخت است بر عمویت كه او را بخوانی و نتواند ترا اجابت نماید یا اجابت كند اما به تو نفعی نرساند».

حسین نعش قاسم را در بغل گرفت تا او را به خیمه گاه برساند اما پاهای قاسم بر زمین می كشید تا او را در خیمه شهدا كنار نعش علی اكبر قرار داد.



1- اتراه حین اقام یصلح نعله

بین العدی كیلا پروه بمحتفی



2- غلبت علیه شامة حسنیة

ام كان بالاعداء لیس بمجتفی



1- «آیا فكر می كنی كه قاسم در میان دشمن می ایستد بند كفش را ببندد تا دشمن نگوید: قاسم بن الحسن پا برهنه بود؟»

2- «یا آنكه روحیه پدرش امام حسن در او آشكار شد كه به دشمن اهمیت نمی دهد؟»

اینجا بود كه حسین بستگانش را امر به صبر و بردباری فرمود:

صبرا یا بنی عمومتی صبرا یا اهل بیتی لا رایتم هو انا بعد هذا الیوم ابدا.

«عموزادگانم كمی تحمل و بردباری، ای خاندان من اندكی بردباری كنید كه بعد از این روز هرگز خواری و ناراحتی نخواهید دید» [1] .


[1] ابصار العين ص 36 - حياة الحسين 254:3 - بحار 34:45 - مقاتل ص 88 - كامل 75:4 - نفس المهموم ص 322.